تأثیر بوی خوش و روابط معنوی، از قرآن و حدیث
( 3245)گفت یوسف، ابنِ یعقوبِ نبی |
|
بهر بو: اَلقُوا علی وَجهِ ابی |
( 3246)بهر این بو گفت احمد در عظات |
|
دائما قرة عینی فی الصلوة |
( 3247)پنج حس با همدگر پیوستهاند |
|
رسته این هر پنج از اصلی بلند |
( 3248)قوت یک قوت باقی شود |
|
ما بقی را هر یکی ساقی شود |
( 3249)دیدن دیده فزاید عشق را |
|
عشق در دیده فزاید صدق را |
( 3250)صدق بیداری هر حس میشود |
|
حسها را ذوق مونس میشود |
اَلقُوا عَلى وَجهِ اَبى: بیفکنید بر چهره پدرم. برگرفته است از قرآن کریم که چون برادران، یوسف را شناختند، از آن چه در حق او کرده بودند پشیمان شدند و عذر خواستند. یوسف گفت «اِذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً: این پیراهن مرا ببرید و بر روى پدر افکنید و باز گردد بینا.»[1]
عِظات: جمع عظه: پند.
قُرَّةُ عَینِى فِى الصَّلاة: برگرفته است از حدیث «حُبِّبَ إلَیَّ النِّساءُ وَ الطِّیبُ وَ جُعِلَ قرَّةُ عَینِى فِى الصَّلاةِ: زنان و بوى خوش نزد من دوست داشتنى شده است و روشنایى دیده من در نماز قرار گرفته است.»[2] و در خصال صدوق از انس بن مالک از رسول (ص) روایت است که « حُبِّبَ إلَیَّ مِنَ الدُّنیا ثَلاثُ النِّساء و الطِّیب و قرّةُ عَینى فى الصَّلاة.»[3] در حدیث آمده است که «نماز معراج مؤمن است، و آن که به نماز ایستد، به خدا نزدیک شده است.» هجویرى در این باره تعبیر لطیفى دارد: «رسول (ص) گفت جُعِلَت قُرَّةُ عَینِى فِى الصَّلاةِ: روشنایى چشم من اندر نماز نهادهاند، یعنى همه راحت من اندر نماز است. از آن چه مشرب اهل استقامت اندر نماز بود. و آن چنان بود که چون رسول (ص) را به معراج بردند به محل قرب رسانیدند، نَفسش از کَون گسسته شد. بدان درجه رسید که دلش بود. نفس به درجه دل رسید و دل به درجه جان، و جان به محل سِر، و سر از درجات فانى گشت، و از مقامات محو شد و از نشانیها بىنشان ماند، و اندر مشاهدت از مشاهدت غایب شد، و از مغایبت برمید. شربِ انسانى متلاشى شد، مادت نفسانى بسوخت، قوّت طبیعى نیست گشت، شواهد ربّانى اندر ولایت خود از خود به خود نماند، معنى به معنى رسید، و اندر کشف لَم یَزَل محو شد، بىاختیار خود به تشوّقى اختیار کرد گفت بار خدایا مرا بدان سراى بلا باز مبر، و اندر بند طبع و هوى مفکن فرمان آمد که حکم ما چنین است که باز گردى به دنیا، مر اقامت شرع را تا تو را اینجا آن چه بدادهایم آن جا هم بدهیم. چون به دنیا باز آمد هر گاه که دلش مشتاق آن مقام مُعَلّى و معالى گشتى گفتى أرِحنا یا بِلال بالصَّلاة. پس هر نمازى وى را معراجى بودى و قربتى.
خلق و را اندر نماز دیدى جان وى اندر نماز بودى و دلش اندر نیاز، و سرش اندر پرواز و نفسش اندر گداز، تا قُرَّةُ عَینِى وى نماز شدى، تنش اندر مُلک بودى، جان اندر ملکوت تنش اِنسى بود و جانش اندر محل اُنس.»[4] آنان که به نعمتهاى این جهان بسنده کردهاند، از آن است که از نعمتهاى آن جهان ناآگاهاند نمىدانند آن چه در این جهان است نمونه خردى است از آن چه در آن جهان است.
پنج حس: مقصود پنج حس باطنى است. و هر یک از قواى مدرک باطن را حس نامند.
ساقى: سیراب کننده.
رُسته این هر پنج از اصلی بلند: منظور این است که آبشخور این حس باطنی از عالم بالا است. حکیم بزرگوارمرحوم ملا هادی سبزوارى در شرح این ابیات نوشته است: «قواى نفس ناطقه همه پیوستهاند و مراتب یک حقیقتاند. چه وحدت نفس انسیه که هیکل توحید است وحدت عددیه نیست بلکه وحدت جمعیه است، بلکه وحدت حقّه ظِلِّیه که ظلُّ اللَّه است».
پس بدانى چون که رَستى از بدن گوش و بینى چشم مىداند شدن
راست گفته است آن شهِ شیرین زبان چشم گردد مو بموى عارفان
2401- 2400/ د / 4
و این گفته بایزید است: «لا یَصِیرُ الرَّجُلُ مِنَ العارِفِینَ حَتَّى یَصِیرَ کُلُّ شَعرٍ مِنهُ عَیناً ناظِرَةً: یعنی شخص عارف نشود تا آن که هر موى او چشمى بینا شود.»[5] ابن فارض نیز در این رابطه چنین گفته است:
فَعَینِىَ ناجَت وَ اللِّسانُ مُشاهِدٌ وَ یَنطِقُ مِنِّى السَّمعُ وَ الیَدُ أصغَتِ
(چشمم نجوا مىکرد و زبان مىدید و گوشم سخن مىگفت و دست مىشنید.)[6]
( 3245) حضرت یوسف ع س که پیراهنش را داد گفت: « فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِی » بصورت پدرم بیندازید بینا خواهد شد براى این بود که آن پیراهن بوى یوسف را همراه بود. ( 3246) و براى همین بو بود که پیغمبر (ص ع) در مواعظ خود مىفرمود که نور چشم من در نماز است. ( 3247) شامه و باصره از یک مبدأ هستند زیرا پنج حس بهم پیوسته و از یک منشأ سرچشمه مىگیرند. ( 3248) قوت گرفتن یکى تقویت دیگران است و هر یک از آنها بدیگران کمک مىکنند. ( 3249) دیدن چشم آتش عشق را دامن مىزند و عشق صدق را در دل مىافزاید. ( 3250) و صدق باعث بیدارى تمام حواس مىگردد و ذوق مونس آنان مىگردد.
در ابیات پیش صحبت از بوی معرفت و بهرهمندی از صاحبدلان عارف بود؛ دراینجا مولانا تعبیرهای دیگری از تأثیر بوی خوش و روابط معنوی، از قرآن و حدیث مطرح میکند. مثلاً در آیهْ 93 سوره یوسف، پس از آنکه برادران یوسف، او را در چاه انداختند، پدرش آنقدر گریست که نابینا شد. پس از نجات و به قدرت رسیدن یوسف، مطابق آیه مذکور، یوسف دستور داد که پیراهنش را ببرند و بر چشم پدر بگذارند تا از بوی پیراهن، بینایی خود را بازیابد.
مولانا به این حدیث نبوی نیز اشاره دارد که پیامبر فرمود: از دنیای شما سه چیز محبوب من است: بوی خوش، زنان، و نماز که نور چشم من است». زیرا نماز و توجه به حق، باطن مرد را روشن میکند و باعث میشود که در زندگی این جهانی، خدا را از یاد نبرد. در ابیات بعد سخن از حواسّ باطن است. پنج حس باطن از اصلی رُستهاند که آن اصل، پیوند انسان با حق است. هر چه را که با چشم باطن میبینیم، عشق ما بدان افزوده میشود و در نتیجه با «صدق» بیشتر در راه وصول آن گام برمیداریم. صدق، حواس باطنی دیگر را بیدار میکند و در نتیجه این بیداری حواس، معرفت حق و آگاهی از اسرار غیب آغاز میگردد. شور و حال این دریافت، مونس حواسّ باطن میشود و دریافت باطن را تقویت میکند.
[1] - (سوره یوسف،آیه 93)
[2] - (مسند احمد، ج 3، ص 128)
[3] - (خصال، ج 1، ص 183 بحار الانوار، ج 73، ص 141)
[4] - (کشف المحجوب، ص 389- 390)
[5] - (شرح مثنوى، چاپ کانپور، ص 193)
[6] - (دیوان ابن فارض، ص 101)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |